اللهکرم: یک نظامی استراتژیک برای ریاستجمهوری شایستهتر است
اللهکرم گفت: مردم به این درک رسیدند که ایران باید برای به دست آوردن جایگاه جهانی، ابتدا وظیفه منطقهای خود را انجام دهد. پس باید کسی سکان اجرایی کشور را در اختیار گیرد که بتواند این کار را کند.
اولویتهای اجرایی در ۱۴۰۰ محل تحلیل و بحث صاحبنظران سیاسی و اقتصادی است. برخی معتقدند سه سال دیگر وضعیت ایجاب میکند که مردم فردی با سابقه نظامیگری را به عنوان سکاندار اجرایی کشور برگزینند. حسین اللهکرم فعال سیاسی و استاد دانشگاه از جمله این افراد است که اعتقاد دارد «چون ایران ناگزیر به انجام وظایف منطقهایاش است، در غیر این صورت تجزیه خواهد شد؛ مردم به این نتیجه رسیدند باید فردی استراتژیک را انتخاب کنند که فردی استراتژیک با سابقه نظامیگری برای قرار گرفتن در جایگاه ریاست جمهوری شایستهتر است».
اخیرا آقای پورمختار گفت «اگر یک نظامی رئیسجمهور شود، کشور را نجات میدهد». این صحبت او مورد تحلیل و ارزیابیهای مختلف قرار گرفت، نظر شما چیست؟
هر کسی میخواهد رئیسجمهور شود باید یکسری ویژگیهایی را داشته باشد، بر این اساس سابقه او مسئله دوم میشود. حالا اینکه یک نفر با سابقه نظامی میتواند کشور را نجات دهد، به مقطع زمانی و وضعیت کشور بستگی دارد. معتقدم امروز ایران یک قدرت منطقهای است و اگر وظایف خود را انجام ندهد تجزیه میشود. در چنین وضعیتی فردی باید سکان اجرایی کشور را به دست گیرد، استراتژیک باشد، با این تعریف اگر مفهوم نظامی بودن، معنای استراتژیک بودن در درون خود دارد، من آن صحبت را قبول میکنم.
آیا حتما باید فرد استراژیک نظامی باشد یا فرد سیاسی هم میتواند استراتژیک محسوب شود؟
مدیران درجه اول همه کشورهای دنیا با سابقه فعالیتهای تخصصی مختلف اعم از سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی به دانشکده مدیریت استراتژیک وارد میشوند و دوره مدیریت استراتژیک را در سطح PHD میگذرانند. به عبارت بهتر هر فردی که این دوره مدیریت استراتژیک را طی کرده باشد از نظر علمی میتواند استراتژی بلندمدت با شاخصه های ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک را ارائه، اجرا و پیگیری کند.
در واقع میفرمایید حتما نباید فرد استراتژیک برای تصدی اداره امور اجرایی کشور یک نظامی باشد؟
این مسئله یک اما دارد؛ یک فرد نظامی استراتژیک برای این کار شایستهتر است. دو مولفه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک را باید درنظر گرفت. تنگه هرمز، سه جزیره تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی، واقع شدن بین اقیانوس هند و روسیه و پل ارتباطی بودن بین شرق و غرب واقعیتهای ژئوپلتیک ایران هستند. این جایگاه برجسته باید به دست فرد استراتژیک اداره شود و کسی با تخصص نظامی و امنیتی بیشتر از دیگران میتواند به عنوان محور مدیریت استراتژیک نقشآفرین باشد.
به نظر شما در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ مردم به فردی با سابقه نظامیگری اقبال میکنند؟ چون تفکری است که میگوید مردم در انتخابات به نظامیها اقبال نمیکنند و سرنوشت آقایان قالیباف و رضایی را هم مثال میزنند. آیا در انتخابات ریاست جمهوری آینده این وضعیت تغییر میکند و مثال نقضی اتفاق میافتد؟
ایران تصمیم جدی دارد که وظیفه منطقهای خود را اجرا کند چون میداند اگر اجرا نکند تجزیه میشود. در یک چنین وضعیتی به نظر من مردم به این سمت گرایش پیدا میکنند که فردی با تخصص لازم در این جایگاه قرار بگیرد.
پس شما میگویید این حس و گرایش در مردم وجود دارد که به فردی استراتژیک با سابقه نظامیگری در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ رأی دهند؟
اگر مردم به این درک برسند که ایران باید وظیفه منطقهای خود را انجام دهد، حتما به فرد نظامی استراتژیک رأی خواهند داد. در ادوار انتخابات ریاست جمهوری این قابل رصد و ارزیابی است. مثلا بعد از جنگ مردم به آقای هاشمی رفسنجانی رأی دادند که دیدگاههای اقتصادی مطرح کرد چون کشور نیازمند به بازسازی و نوسازی بود. پس انتخاب درستی میکنند منتها اشکالی که به وجود آمد این بود آقای هاشمی به جای اینکه اقتصاد مورد نیاز کشور را دنبال کند، اجرای سیاستهای اقتصاد لیبرالی را در پیش گرفت. بعد از دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی، برخی معتقد بودند هنوز دوره استراتژی توسعه اقتصادی ایران کامل نشده و باید به آقای ناطق نوری رأی دهیم تا ادامهدهنده راه آقای هاشمی رفسنجانی باشد اما آقای خاتمی با شعار آزادی و تقویت جامعه مدنی رأی آورد. در واقع مردم این را تشخیص ندادند و به آقای خاتمی اقبال کردند. پس نگاه مردم در مقطع انتخابات تعیینکننده است.
در سال ۹۲ نیز مردم به این نتیجه رسیدند که اولویت با حل مسائل در حوزه سیاست خارجی به ویژه پرونده هستهای است، بر همین اساس به آقای روحانی رأی دادند، به نظر شما مردم در سال ۱۴۰۰ به این جمعبندی میرسند که اولویت با انتخاب یک فرد استراتژیک نظامی است که ضمن اجرای وظایف ایران در منطقه، ناهماهنگیهای داخلی نیز به سامان شود؟
مردم به این درک رسیدند که ایران باید برای به دست آوردن جایگاه جهانی، ابتدا وظیفه منطقهای خود را انجام دهد. مسیری که آقای روحانی میخواست طی کند و موفق نشد. پس ما اول باید قدرت منطقهای خود را تثبیت کنیم تا جایگاه جهانی خود را در عرصه بینالمللی به دست بیاوریم و بتوانیم به اهدافمان برسیم.
پس مردم به این درک رسیدند؟
بله، رسیدند.
به نظر شما مصداقش چه کسی میتواند باشد؟
اینکه آیا مصداقش آقای قالیباف و محسن رضایی است یا فرد جدیدی مثل آقای سلیمانی باید باشد که سابقه نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری ندارد سوال مهم و قابل بحثی است. آقای روحانی میخواست کاری در سیاست بینالملل انجام دهد که پیشفرض آن قدرت منطقهای شدن بود اما با فردی به نام ترامپ مواجه شد که اول سعی دارد این را نادیده بگیرد و از بین ببرد، البته تا کنون موفق نشده است. در واقع راهکار روحانی این بود که در سیاست بینالملل میخواست بده بستان کند اما در برجام نتوانست به آن هدف دست پیدا کند. حالا باید کسی سکان اجرایی کشور را در اختیار گیرد که بتواند این کار را انجام دهد و تبادلات و نتایجش را در حوزه سیاست بینالملل ببیند.
مردم توانمندی آقای سلیمانی را در مسائل استراتژیک دیدند که با به کارگیری نیروهای حتی غیرایرانی اما معتقد به انقلاب اسلامی توانست تحول ایجاد کند یعنی کمترین منابع را از ایران برد و بیشترین سود را برای ایران آورد. این یک فرد استراتژیک است که توانست برادران معتقد به تمدن اسلامی در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و لبنان را با هم متحد و همسو کند و به سمت یک هدف مشترک پیش ببرد. گرچه بیشترین سود این کار به ایران، عراق و سوریه رسید، اما با یک فرد استراتژیک روبرو هستیم که با منابع محدود توانست یک توانمندی زیاد و بیشتری را برای کشورش به وجود بیاورد. برخی معتقدند اگر ترامپ بخواهد این وضع را ادامه دهد، چه کسی باید در مقابل او قرار بگیرد؟ این یکی از آن موارد انتخاب ماست چون میخواهیم قدرت منطقهای شویم تا بتوانیم ترامپ را به مسیر خودمان بکشانیم. حال باید دید فردی مثل قاسم سلیمانی در عین حال که استراتژیک است و میتواند مسائل منطقهای را به نفع ایران ادامه دهد، آیا میتواند در مسائل بینالمللی نیز آن تأثیرگذاری را هم داشته باشد، ما باید اینها را مقایسه کنیم. الان زمان این رسیده و مردم هم به این درک رسیدند.
Comments are closed, but trackbacks and pingbacks are open.