داستان هندوانهفروش و مرد فقیر
پرویز پرستویی در صفحه اینستاگرام خود داستانی خواندنی به اشتراک گذاشت.
گویند فقیری به نزد هندوانهفروشی رفت و گفت: هندوانه برای رضای خدا به من بده، فقیرم و چیزی ندارم. هندوانهفروش در میان هندوانهها گشتی زد و هندوانه خراب و به درد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد، دید که خورده نمیشود، سپس مقدار پولی که به همراه داشت را به هندوانهفروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانهای بده. هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد.
فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان گرفت و گفت: خداوندا بندگانت را ببین، این هندوانه خراب را به خاطر تو داده و این هندوانه خوب را به خاطر پول…
خدا چیست؟ کیست؟ کجاست؟
خدا در دستی است که به یاری میگیری، در قلبی است که شاد میکنی، در لبخندی است که به لب مینشانی، خدا در عطر خوش نانی است که به دیگری میدهی، در جشن و سروری است که برای دیگران به پا میکنی، آن جاست که عهد میبندی و عمل میکنی، خدا، در تو، با تو و برای توست…
Comments are closed, but trackbacks and pingbacks are open.