آیا شاعر، بازتاب معترضانه علیه فلاکت است؟

هر‌گاه در یک جامعه تولید شعر بالا می‌رود، نشانه خوبی نیست؛ این علامت اندوه عمومی است، ‌شاعران در واقع جانشین طبیبان و شفاآوران روحی می‌شوند. ناخواسته شاعران به‌سوی پذیرش نقش «میانجی معنوی» رانده می‌شوند. این یک پدیده کهن‌سال و تاریخی در آسیا به ویژه در ایران، هند و خاور دور بوده و هست، ‌و در سرزمین اعراب هم. چرا مثلا در سوئد یا سوئیس (تحقیق شده عرض می‌کنم) فقط چند شاعر انگشت‌شمار وجود دارد؟! مثلا در سوئد، تعداد شاعران سوئدی و بومی، به تقریب، حدود یک سی‌ام شاعران مهاجر از قاره‌های کهن است. آیا شاعر بازتاب معترضانه علیه فلاکت است؟! چرا در ایران به‌صورت تاریخی، مردم شاعران به سوی شهادت سوق می‌دهند؟! پیش‌قراول می‌خواهند در قربانی شدن!؟ چرا باید شاعران نقش سخنگویان طبقات را به عهده بگیرند؟ و اصلا از میان قربانیان اهل قلم در تاریخ، ‌چرا شاعران بیشترین شهدا را به تاریخ تقدیم کرده‌اند؟ عجیب است واقعا!؟ نه، ‌عجیب نیست! شاعران می‌آیند تا ملت‌ها را از سوء‌تفاهم زبان نجات دهند. این تعریف در جوامع مرفه که آزادی بیان دارند، اصلا معنا ندارد. خاص استبداد آسیایی است.

* سید علی صالحی

دیگر مطالب

Comments are closed, but trackbacks and pingbacks are open.