دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
نگاهی اجمالی به آمار و ارقامی که از طرف «نظام سلامت» به طور رسمی یا غیررسمی منتشر شده است، ذهن آدمی را به سمت و سوی پرسشهایی هدایت میکند که پاسخ به آنها به سادگی ممکن نیست!
اما از میان تمامیِ پرسشها، آنچه برای من از اهمیت بالاتری برخوردار است، پرسش از «وضعیت نظامِ پزشکی» در کشور ما و بالاتر از آن در فرهنگ اسلامی-ایرانیِ این سرزمین است. برای طرح این مسئله، پیش از هر سخن، باید به مقدمهای اشاره کنم که دانستن آن میتواند ابعادِ مسئلۀ اصلی را هرچه بیشتر روشنی بخشد.
باید به این نکته توجه داشت که وقتی سخن از «نظام پزشکی» به میان میآید، منظور سازوکار یک نظامِ موجود به نحو کلی است و نه یک فرد یا یک بخشِ جزئی و خاص. به همین دلیل آنچه در این مسئله بیش از همه مورد اعتنا و اهمیت قرار دارد، «نظام پزشکی» کشور است که در کنار نظامهای دیگر، مثل «نظام آموزش و پرورش» یا غیره، با سازوکار، برنامه، بودجه، و مهمتر از همه با «هدفی» مشخص شکل گرفته و افراد و تجهیزاتی متناسب با اهداف خود را به خدمت میگیرد.
امروزه در جوامع مختلف، مفهوم «نظام پزشکی» معانیِ متفاوتی در نسبت با گذشته پیدا کرده است. به این ترتیب که این نظام، مانند برخی نظامهای دیگر در نسبت و پیوند با «نظام اقتصادی» قرار گرفته است. برای نمونه میتوان به تقسیم بخشهای مختلف خدماتیِ «نظام پزشکی» به «دولتی» و «غیر دولتی»، عمومی و «تخصصی» و … اشاره کرد. در این وضعیت، ارتباط «نظام پزشکی» با مفهوم «سلامتی» در گروِ «وضعیت اقتضادی» افرادی است که در اصطلاح «بیمار» میباشند. به تعبیر روشنتر، آنچه میزان برخورداری از سلامتی را برای افراد تعیین میکند، پیش از هر چیز، «سطح درآمد» آنهاست.
در این وضعیت، مفهوم «سلامتی» دچار ابهامی بزرگ میشود و این پرسش روی میدهد که «آیا سلامتی، موهبتی خدادادی است و مخلوقات بشری هر یک مسئولیت حفظ آن را در برابر خداوند دارند، یا آنکه مانند «تسهیلات» از سوی «نظام پزشکی» به افراد واگذار شده است و طبیعتاً باید در موعد مقرر بازپرداخت آن صورت پذیرد؟»
بهتر است پیش از وقوع هر سوء تفاهمی در اذهان، به توضیح این مسئله بپردازم. نکتۀ اصلی در پرسش فوق آن است که اگر «نظام پزشکی» مسئولیت یا هدف اصلیِ خود را «حفظ و ترویج سلامتی» میداند، پیوند خوردنِ آن تا به این اندازه با «نظام اقتصادی» چگونه میتواند توجیه قابلِ قبولی داشته باشد؟ برای روشنتر شدن مسئله میتوان به شکلگیریِ «هتل-بیمارستان» ها،«بیمارستانهای خصوصی»، «مطبهای خصوصی»، «پزشکان خصوصی»، «داروهای خصوصی» و مواردی از این دست اشاره کرد.
شاید برای پاسخ به این مسئله، عدمِ حمایت کافی از سوی دولت یا مراجع مربوطه را دلیلی برای شکلگیری روز افزون مراکز درمانیِ خصوصی بتوان دانست؛ اما با اندکی دقت دراین مسئله متوجه خواهیم شد که این نسبت از قضا برعکس میباشد. یعنی در کشورهای پیشرفته و در دولتهایی با بودجۀ بالاتر از کشور و دولت ما، گسترش مراکز درمانیِ خصوصی بسیار چشمگیر تر است. این نکته نشاندهندۀ آن است که در «وضعیت کنونی»، نظام پزشکی، در راستای درآمد افزایی از مفهوم «سلامتی» بهرهبرداریِ اقتصادی میکند. به تعبیر دیگر باید گفت آنچه در «نظام پزشکی» بهعنوان هدف مورد نظر است، دیگر نه «افزایش سلامتی» در جامعه که «افزایش درآمد» برای آن است. این سخن که در وهلۀ نخست بسیار عجیب و دور از انتظار میآید، با تعمق بیشتر در باب این مسئله خود را آشکار میسازد.
این وضعیت، در هر صورت، منجر به ایجاد نگرشی خواهدشد که در پیِ آن، ساحتِ مقدس علم پزشکی، به فرایندی فروکاسته میگردد که در کنار دیگر تخصصها یا مشاغل، «درآمدزایی» را بهعنوان نخستین هدف مدنظر قرار میدهد و به این ترتیب، اکنون میتوان باز مسئلۀ مورد بحث در ابتدای سخن را پرسید و آن اینکه «هدف اولیۀ وجودِ نظام پزشکی در جامعه، چیست؟»
Comments are closed, but trackbacks and pingbacks are open.