صداوسیما قاچاقچی و معتاد را نشان می‌دهد اما ساز را نه!

مقداد شاه‌حسینی معتقد است، ما یک زمانی صدای آقای قربانی را برای سریال «مدار صفر درجه» می‌شنیدیم، حالا همان سریال را با آثار تولیدی امروز مقایسه کنید، متوجه افت کیفیت اثر می‌شوید، یعنی شما تدوین بد می‌بینید، اصلاح رنگ بد می‌بینید، بازی بد می‌بینید و همین هم باعث می‌شود که نشنیدن صدای آن هنرمندان چندان عجیب به نظر نرسد.

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید/ وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می‌آفرید/ وقتی زمین ناز تو را در آسمان‌ها می‌کشید/ وقتی عطش طعم تو را با اشک‌هایم می‌چشید/ من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی/ چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی/ یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود/ آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود …

همه ما برای یکبار هم که شده این موسیقی را شنیده‌ایم، ترانه‌ای که حالا افشین یداللهی، ترانه سرایش را از دست داده و هیچ رد و نشانی از خواننده‌اش یعنی علیرضا قربانی هم در تلویزیون وجود ندارد. روزگاری بود که صداو سیما نه تنها آثار خوبی را می‌ساخت، بلکه موسیقی بسیار خوبی را هم به مخاطبانش ارائه می‌داد، اما امروز تهی است از هر اتفاقی که آن چنان خوشایند باشد.

نبود موسیقی خوب از هنرمندان درستی چون علیرضا قربانی، محسن چاوشی، همایون شجریان و … در تلویزیون در گام اول باعث شده که مخاطب اثر خوبی را نشنود و در گام دوم باعث شده که این هنرمندان به شبکه نمایش خانگی کوچ کنند و آن‌جا همراه مخاطبانشان باشد.

اینکه چرا این اتفاقات افتاده و جای این هنرمندان خالی است، جای بحث بسیاری دارد؛ به همین بهانه به گفت‌وگو با مقداد شاه حسینی، آهنگساز، خواننده و نوازنده پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

روزگاری وقتی در تلویزیون تیتراژ سریالی پخش می‌شد، صدای احسان خواجه امیری و علیرضا قربانی را می‌شنیدیم، حتی وقتی موسیقی مجید اخشابی از تلویزیون پخش می‌شد در کوچه و خیابان آن را می‌شنیدیم، اما چه شده که دیگر نه این خواننده‌ها برای سریال‌های تلویزیون موسیقی می‌خوانند و نه موسیقی در محیط می‌چرخد؟ آیا این ماجرا ارتباطی به دامنه مخاطبن تلویزیون دارد یا سلیقه مردم تغییر کرده است؟ چه عاملی باعث رخ دادن این ماجرا شده است؟

یک قسمتی از ماجرا به ریزش گسترده مخاطبان تلویزیون و از دست رفتن برد رسانه‌ای صداوسیما است، به علاوه اینکه شاهد کوچ مخاطبان از تلویزیون به شبکه نمایش خانگی هستیم، حالا این کاهش مرجعیت قطعا یکی از دلایلی است که ما صدای خوانندگانی همچون علیرضا قربانی … را در تلویزیون نمی‌شنویم. ضمن اینکه به طور عمومی ضریب تاثیرگذاری آثار فرهنگی کاهش پیدا کرده است و حتی فکر می‌کنم این اتفاق در جهان هم رخ داده است و حالا ممکن است این میزان مقداری برای ما افزایش یافته باشد.

چرا شاهد کاهش سطح تاثیرگذاری فرهنگی در گستره جهان هستیم؟

این اتفاق عجیبی است، شاید اگر تاثیرگذاری‌های موجود یا حتی انتشار آلبوم‌ها را که بررسی کنیم، چنین چیزی را نمی‌بینیم که یک جمعیت کثیری منتظر ارائه یک قطعه از سوی یک خواننده باشند.

می‌توانیم یکی از علل این ماجرا را افزایش تعداد خوانندگان و گسترش سلیقه‌های موسیقی بدانیم؟

شاید یکی از دلایلش این باشد اما دلایل به قدری زیاد است که نمی‌توان یک دلیل را به صورت قطعی مطرح کرد؛ اما پلتفرمی مثل اینستاگرام کاهش سطح مطالبات فرهنگی در عامه مردم را کاهش داده و اصلا باعث پایین آمدن حوصله مخاطبان شده است، مخاطبان وقتی می‌خواهند یک اثری را بشنوند منتظرند در یک یا دو دقیقه به پایان برسد وگرنه آن را رد می‌کنند و ویدیو بعدی را تماشا می‌کنند، اما هنر زمانی ثمر می‌دهد که درختش با آرامش نشانده شود. به علاوه اینکه در قرن حاضر چنین پلتفرم‌هایی این امکان را برای مخاطبان به وجود آوردند که همه آدم‌ها با هر مهارتی که دارند یا هیچ مهارتی که ندارند، می‌توانند دیده شوند. درست مانند ختم هنرمندان که تبدیل به یک موقعیت برای دیده شدن شده است، یک جایی مراسم ترحیم هنرمندی است و چند نفر می‌روند و سعی می‌کنند خودشان را نشان دهند، این ماجراها باعث شده که یک دید عمیق وارد عرصه هنر شود که روی سلایق، حوصله مخاطب و سطح تولیدات اثر هنری اثر می‌گذارد و همین باعث شده که بخشی از آدم‌ها از فضای جدی هنری وارد فضای تفننی هنری شده‌اند.

پس یک بخشی از دلیل کاهش اثر گذاری هنر در سطح جهانی به گسترش فضای مجازی و تکنولوژی مرتبط است، اما بخش دیگر به چه چیزی ارتباط دارد؟

اصولا در هنر یک دوره فترت وجود دارد و بعد دوباره یک دوره قدرت ایجاد می‌شود، این ماجرا لزوما به شرایط اجتماعی ارتباطی ندارد، یعنی نمی‌توانیم بگوییم اگر شرایط اجتماعی خوب باشد آثار هرنی خوب می‌شوند و اگر شرایط اجتماعی بد باشد آثر هنری بد می‌شوند؛ اگر به زمان جنگ جهانی دوم بازگردیم می‌بینیم که آثار هنری بسیار خوبی مخصوصا در زمینه موسیقی تولید می‌شوند، حالا اگر با شرایط فعلی مقایسه کنیم، جهان مانند آن دوره درگیر جنگ نیست، اما تولید آثار هنری کاهش داشته است.

یک علت دیگر هم وجود دارد و آن شرکت‌های اقتصادی هستند که از سیاست‌گذاری‌های فرهنگی پیشی گرفتند. مثلا اگر یک سبک از موسیقی مثل رپ را در نظر بگیریم که تا این اندازه گسترش افسار گسیخته‌ای پیدا کرده و حتی در گرمی جوایزه را به خودش اختصاص می‌دهد، متوجه می‌شویم که ورود خروج در آن راحت‌تر است و یک قسمتی از تاثیرگذاری این نوع از موسیقی برای شرکت‌های اقتصادی است چون مقداری تضمین شده‌تر و سفارشی‌تر است و این موراد هم در این ماجرا تاثیرگذار بوده است.

ما تعدادی از خواننده‌ها را می‌بینیم که کماکان در سریال‌های شبکه نمایش خانگی فعالیت می‌کنند، اگر تلویزیون را در نظر بگیریم، امروز، تا چه اندازه چای خالی صدای علیرضا قربانی و محسن چاوشی در تلویزیون به چشم می‌آید؟

جای خالی این دوستان در تلویزیون به چشم می‌آید. از نظر من یک مشکل اصلی که تلویزیون دارد این است که به یک گیجی فرهنگی دچار شده، ما تلویزیون را که باز می‌کنیم، متوجه نمی‌شویم که رویکرد فرهنگی این سازمان چیست؟ واقعا دوست دارد هنر را گسترش دهد یا می‌خواهد آن را محدود نگه دارد؟ شما وقتی می‌بینید که برای یک برنامه بلاگرها را به تلویزیون می‌آورند و از طرفی هم برخی از هنرمندان و آثار هنری جایی در سازمان ندارند یا تحت یک فشار خیلی سنگین وارد تلویزیون می‌شوند، آدم دچار دوگانگی می‌شود که بالاخره سازمان می‌خواهد این هنر ها رشد کند یا نه.

در ژاپن به بخشی از هنرمندان بودجه تعلق می‌گیرد و آن‌ها به تلویزیون ملی راه پیدا می‌کنند و به مرور زمان سلیقه‌سازی می‌کنند؛ اما این ماجرا در صداوسیما معکوس است یعنی می‌روند یک اینفلوئنسری را می‌آورند و این باعث می‌شود که ورود برخی از آدم‌ها سطح سلیقه هنری مردم را کاهش دهد و ما به مرور شاهد کاهش سطح سلیقه مردم هستیم و آن‌ها از یک جایی دیگر سطح توقعشان در حد علیرضا قربانی و همایون شجریان نیست.

شما ببینید ما یک زمانی صدای آقای قربانی را برای سریال «مدار صفر درجه» می‌شنیدیم، حالا همان سریال را با آثار تولیدی امروز مقایسه کنید، متوجه افت کیفیت اثر می‌شوید، یعنی شما تدوین بد می‌بینید، اصلاح رنگ بد می‌بینید، بازی بد می‌بینید و همین هم باعث می‌شود که نشنیدن صدای آن هنرمندان چندان عجیب به نظر نرسد. حالا زمانی که شما بخواهید یک اثر هنری بسازید و دنبال بهترین تدوین‌گرها، کارگردان‌ها و هنرمندان بروید، درصد خطای اثر هنری کاهش پیدا می‌کند.

پس در واقع یکی از دلایل نبودن و جای خالی موسیقی خوب در صداوسیما خود آن است که باعث ایجاد چنین وضعی شده درست است؟

ساخت یک مخاطب نیاز به زمان دارد؛ بگذارید یک مثال بزنم، بارها شده دیده‌ایم که یک نفر با پیانو سه تا نت می‌زند که معنی دارد و همه می‌گویند، آفرین چه خوب پیانو می‌زنی؛ اما مگر ما گام و سلفژ و نوازندگی پیانو بلدیم تا نوازندگی خوب از بد پیانو رو تمیز بدهیم؟

مقصر این ماجرا هم آموزش و پرورش استف دیگر کشورها برای جلوگیری از این ماجرا یک کار خوبی انجام می‌دهند، در مدارس یک شطح عمومی از پیانو را به دانش‌آموزان تدریس می‌کنند و همین باعث می‌شود که افراد برای نابغه شدن در موسیقی به نواختن سه نت بسنده نکنند و از یک حدی فراتر روند.

در حال حاضر هم یک بلبشو فرهنگی بر پاست مثلا در زمانی به بهنام بانی اجازه می‌دهند کنسرت برگزار کند، آن طرف محمدرضا لطفی مجوز نمی‌گیرد.

ممکن است این عدم پرورش و آموزش درباره موسیقی و کاهش سطح سلیقه در این حوزه به نحوه تعامل صداوسیما با موسیقی ارتباط دارد، در واقع می‌توانیم بگوییم مادامی که حتی نشان دادن ساز در تلویزیون ایراد دارد، چنین مسئله‌ای چندان هم عجیب نیست؟

قطعا همینطور است. یک چیز بسیار ساده‌ای در جهان وجود دارد که در همه جا هم حل شده است اما هنوز بعد از چندین سال در صداوسیما حل نشده و نمی‌دانیم هم کی این ماجرا حل خواهد شد. صداوسیما معتادین را نشان می‌دهند، بی‌خانمان‌ها و قاچاقچی‌ها و دزدها را هم نشان می‌دهند، اما ساز را نشان نمی‌دهند و این یک مسئله بسیار خنده‌داری است و از طرفی هم عده‌ای می‌ایند و می‌گویند ای کاش جوانان ما تار و ستار بنوازند و به سمت موسیقی ایرانی بروند و شاهنامه بخوانند، خب من به عنوان جوان ایرانی می‌خواهم به حرفف مسئولین توجه کنم، کجای تلویزیون اثری وجود دارد؟ هیچ راه و نمادی نیست که ما یاد بگیریم و این ماحصل وضعیت مدیران ماست که هیچ چیز از فرهنگ و هنر نمی‌دانند.

دیگر مطالب
ثبت نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.